ترس و غلبه برترس

ترس و غلبه برترس

 

ترس چیست و چرا ترس را تجربه میکنیم؟

ترس به معنی بیم،پروا و هراس است.ترس یکی از واکنش‌های طبیعی بدن است که در مواقعی که احساس خطر میکنیم در آثار آن در ما آشکار میشود.

ترس در ذهن ما جای داد یک قسمتی از ذهن متعلق به اوست. بستگی دارد چقدر به او خوراک برسانیم و تقویتش کنیم، هر چه بیشتر به او بها دهیم ،قد میکشد، رشد می کند و بزرگ می شود ؛آنجاست که تلقین ها شروع می‌شوند. با خودمان می گوییم ؛نه،من نمی توانم اصلا نمیشود. من اگر به سمت اینکار بروم شکست میخورم . حتما شکست میخورم. وقتی با قطعیت به خودمان می‌گوییم من نمیتوانم. نمیشود. شکست میخورم. همین فعل های منفی خوراک تقویتی خوبی برای ترسها هستند. ما بدون اینکه خودمان بفهمیم ترسمان را رشد می دهیم.ترس رشد میکند وآن فعل های منفی را به ما یاد آوری میکند. نمیشود نمیتوانی. اینکار، کار هر کسی نیست وهمین باعث میشود ما به یقین برسیم که بله درست فکر کردم من نمی‌توانم.

اثرات ترس

ترس ریشه‌ی توقف است. هرجایی که توقف می‌‌کنیم نشانه‌هایی از ترس و نا امیدی را حس می‌کنیم.این ترس می‌تواند ترس از یک امتحان باشد،یا انجام یک پروژه ویا ترس از یک نیروی ماورایی  یا موجود خیالی که در ذهن مان ساخته‌ایم.

همانطور که گفتیم ترسها در ذهن ما جای دارند و اگر به آنها پَر و بال ندهیم ،خُرد و کوچک‌ می‌شوند.احساسات دیگری چون، امید و باور نیز در ذهن ما هستند؛ هر قدر امید ،اراده،باور و انگیزه را در خود رشد دهیم ترس‌ها کوچک و کوچک‌تر می‌شوند.

اگر ترس در ما وجود نداشت چه اتفاقی می افتاد؟

ترسهایی هستند که وجود آنها برای حفظ بقا و سلامتی ما نیاز است. وقتی به محیط ناشناخته‌ای یا طبیعت و جنگل میرویم حواسمان هست از بقیه دوستان دور نشویم ،ممکن  است راه را گم کنیم. یا مثلا اگر بفهمیم یکی از اقوام به بیماری واگیردارو سختی مبتلا شده تا مدتها از او دور می‌مانیم .اینها مواردی هستند که در واقع ترس باعث میشود ما بخاطر حفظ سلامتی خودمان چیزهایی را رعایت کنیم.

این ترسها آسیبی به ما نمیزنند بلکه از ما محافظت میکنند.اما ترس آنجایی آسیب رسان است که قدرت تصمیم گیری یا اقدام کردن و جلو رفتن را از ما بگیرد. آنجاست که ترس باعث میشود اضطراب و نگرانی در ما بیشتر شود و اگر خیلی شدید باشد و کنترل نشود و روی آن کار نشود به افسردگی و تنهایی منجر میشود.

ترس از تغییر در زندگی و موقعیت‌های جدید

این ترس از تغییر نیست که مانع ما برای انجام کارهای ‌مان میشود. در واقع ترس از چالش ها و قدم گذاشتن به فضای ناشناخته هاست که ما را از تجربه کردن دور میکند و می ترساند.چون از فضای ناشناخته می ترسیم هیچ رشد و پیشرفتی در زندگی‌مان اتفاق نمی‌افتد .اگر حرکتی کنیم،با فشار اطرافیان و با ترس است ووجود ترس باعث میشود دستاورد قابل توجهی نداشته باشیم. تا وقتی با ترسها روبرو نشویم احساس رضایت درونی نمی‌کنیم.

 

 چند راهکار برای غلبه بر ترس

 

اولین کاری که باید بکنیم این است دست به قلم ببریم و روزانه نیم ساعت در جایی خلوت بشینیم و به چند سوال پاسخ بدهیم.

سوال: من از ……. می ترسم.

فقط یکی از ترسها را بنویسیم .آن ترسی که بنظرمان بیشتر از بقیه دست و پایمان را بسته و نمی‌گذارد رو به جلو پیش برویم.

وقتی جای خالی را پر کردیم حالا ده دلیل می‌آوریم که چرا می ترسیم؟

دریک صفحه بنویسیم ،من می‌ترسم چون……

تا جایی که میتوانیم همه ی دلیل‌ها را دقیق بنویسیم. حالا می‌دانیم دلیل ها چه هستند. باید روی آنها کار کنیم و کم کم جلو برویم.

 

اغلب مشکلات ما ریشه در کودکی‌مان دارد .ممکن است یکی از دلایل شما این باشد که در کودکی شما را از روبرو شدن با چالش‌ها و انجام یکسری کارها ترسانده‌اند.

مثلا : اینکارا که مال منو تو نیست.

باید خیلی قوی باشی از عهده ش برنمیایی.

دومین کاری که می‌توانیم برای کمک به خودمان انجام دهیم این است که از چیزی که می ترسیم بیشتر به ‌آن نزدیک شویم. و در آن زمینه با افراد با تجربه صحبت کنیم ، مهارت یاد بگیریم و تمرین کنیم. وقتی در کاری تجربه کسب کنیم و با تمرین و تکرار به آن مهارت مسلط شویم ،به توانایی خود پی می‌بریم وبه اعتماد بنفس‌مان افزوده می‌شود.

مثلا اگر برای سخنرانی مشکل داریم هر روز تمرین کنیم. روزی نیم ساعت را به تمرین حرف زدن اختصاص دهیم، هر چه بیشتر تمرین کنیم متوجه میشیویم که کم کم بهتر شده و تسلط بیشتری پیدا میکنیم. برای هر کاری و هر چالشی که در زندگی با آن روبرو میشویم،تمرین و تکرار و مداومت ما را به نتایج دلخواهمان می‌رساند.

سومین کار این است که به دیگران انرژی مثبت بدهیم و اگر میتوانیم کاری برای کسی بکنیم حتما انجامش بدهیم .محبت و مهربانی را دریغ نکنیم. اینکار به اعتماد بنفس ما کمک می‌کند. وقتی می‌فهمیم میتوانیم قدمی برای شاد کردن کسی برداریم متوجه میشویم چقدر وجودمان برای آدمهای دیگر میتواند ارزشمند باشد.سپس احساس ارزشمندی میکنیم.

چهارمین راه این‌است، وقتی یک چالش و یک کار را برای اولین بار میخواهیم انجام دهیم بهتر است به کسانی که مقابلمان هستند بگوییم این تجربه ی اول ماست. تجربه ی اول در هر کاری یعنی خروج از یک مرحله و ورود به مرحله ی بعد. پس ما تازه وارد این مرحله ی جدید شده‌ایم .بنابراین کسی انتظار ندارد همان روزهای اول یا ماههای اول کار کامل و بدون اشکال کار را انجام دهیم.من می‌دانم انجام یک کار هر چند ناقص خیلی بهتراست تا اینکه مدام کار را عقب بیندازم و به دلیل ترسی که فقط در ذهنم است انجامش ندهم.

پنجمین کاری که می‌توانیم انجام دهیم؛ جلوی آینه بایستیم واز ترسهای‌مان بگوییم .اگر بخواهیم به قضاوتها فکر کنیم هیچ رشد و پیشرفتی را تجربه نمی‌کنیم. بیش از نود و هشت درصد آدمهایی که ما را قضاوت میکنند خودشان هیچ حرکت قابل توجهی انجام نمی‌دهند.تقریبا همه‌ی آنهایی که مرا قضاوت کردند خودشان دستاورد چشمگیری ندارند. پس کسی که شما را قضاوت میکند خودش در جاهایی ضعف دارد و چون نمی‌تواند به جایگاه دلخواهش برسد ساده ترین راه را انتخاب می‌کند؛قضاوت کردن.

 

ما قرار است در مسیررشد کنیم .اگر اولش خیلی خوب و بی نقص باشیم (کمالگرا ) در کارها و ارائه‌های بعدی مخاطب انتظار دارد یه کار خاص و عجیب از ما ببیند. اگر در اولین تجربه عالی باشیم کارهای بعدی را چه کنیم ؟ توقع بقیه که از ما بالا برود دچار استرس زیادی میشویم و استرس کارهای بعدی چند برابر بیشتر از کار اولمان میشود. چون حالا باید خیلی خاص و منحصر بفرد باشیم. طوری که چشمها به ما خیره شود.  همین مسئله استرسمان را بیشتر میکند. در صورتی که اگر در کار اول چند تا نقص داشته باشیم بتدریج در کارهای بعدی رشد خود را می‌بینیم و استرسمان کم و کمتر می‌شود.

با عبور از ترسها عشق در ما رشد می‌کند

وقتی بر ترسها ونگرانیها غلبه می‌کنیم و از موانع رد می‌شویم ترسمان کم و کمتر می‌شود و چیزی در ما رشد میکند و آن عشق است. عشق به خودمان.چون توانسته‌ایم از مانعی عبور کنیم و احساس توانمندی می‌کنیم. عشق به آدمها و عشق به جهان هستی را تجربه می‌کنیم.احساس میکنیم با توانایی های خود موجودی زشت وکریه را شکست داده‌ایم. عشق که در ما رشد کند ،ترس کوچک و کوچکتر می‌شود.عشق باعث رشد می‌شود. این ما هستیم که با رشد عشق در خود ترسمان را کوچک می کنیم.ما از ترسمان قوی تریم.

توصیه‌هایی برای غلبه بر ترس و رسیدن به نقطه‌ی درخشان زندگی

از خود بپرسید:

از روبرو شدن با چه چیزی در این دنیا دوری می کنی یا می ترسی

هر روز و روزی چند بار سوالات را مرور کن .دنبال پاسخ نباش. ناخود آگاه تو پاسخ را می یابد کافی ست آگاه باشی هر روز از خودت بپرس و سوالاتت را بنویس.حتی اگر پاسخی نیافتی فقط بنویس. من از ….. می‌ترسم .چه کاری می توانم برای رهایی خودم انجام دهم؟

این ترس چه ضررهایی برای من داشته است ؟

آیا فایده هم داشته ؟ چه فایده ای ؟

آیا باید از کسی کمک بگیرم ؟ چه کسی؟

آیابه تنهایی نمی توانم بر ترسم غلبه کنم؟ مشکل کجاست؟

چگونه باید قوی تر شوم؟ آیا لازم است فضای کاری ام یا زندگی ام را تغییر دهم ؟

آیا لازم است معاشرتم را با عده ای کمتر کنم؟

چگونه می توانم از این ترس به شکلی خارق العاده بهره ببرم ؟

آیا بهتر نیست به ترسم نزدیک شوم و آنرا یک چالش در زندگی حساب کنم؟ وبعد برای عبور از آن حداکثر توانم را به کار ببرم؟

و….

 

باید در دنیای ترسها ماند و نظاره کرد. تغییر آرام آرام صورت می پذیرد. هیچ چیز به شکل قبل نمی ماند. گاهی باید به مشکلات اجازه دهیم مارا شکل بدهند ،درد ناک است چون تغییر آسان نیست.برای همین است که اکثر مردم مسیرهای گذشته را طی می کنند یا در جا می زنند. اما تو بپذیر. همه ی سختی ها را با دلت بپذیر. بگذار ترسها و مشکلات تو را صیقل دهند. بی شک از تو ،تویی درخشان تر متولد می شود.

وقتی ترس در ذهن مان جای می‌گیرد

وقتی ترس در ذهنمان جای میگیرد و مانع حرکتمان رو به جلو می‌شود باید برایش کاری کنیم باید آن را ضعیف کنیم ؛بهترین کار اینست که همان چیزی که از آن می‌ترسیم را انجام دهیم. نهایتش اینست که زیاد خوب از آب در نمی‌آید ،اما نکته‌ی مثبتش اینست که ما ترس را شکست دادیم و کار را انجام دادیم.در اینجا ترس یکبار مغلوب شده ،ترس می‌گفت اصلا انجام نده. او کاری به نتیجه ندارد. نتیجه یا خوب است یا بد. او می‌گوید انجام نده. همین که کار را انجام دادی یعنی روی ترس را کم کردی.پس دفعه‌ی بعد که میخواهی کار راانجام دهی ترس ضعیف تر است و تو قوی‌تر .زیرا یکبار آن را امتحان کرده بودی.اگر جایی مجبور شدی کاری را ده بار یا صد بار انجام دهی حتما اینکار را بکن، زیرا هر بار تو با تجربه‌تر و قوی‌تر میشوی و ترس ضعیف‌تر و دفعه‌ی صد ویکم عالی ظاهر می‌شوی. پس ادامه بده.

این حرفها را خطاب به خودم میزنم.؛این روزها می‌گردم و می‌بینم از چه چیز بیشتر از بقیه می‌ترسم و بعد همان کار را انجام می‌دهم. در این مسیر احساسات جالب و خاصی را تجربه می‌کنم .من قوی‌تر می‌شوم و ترسم کوچک می‌شود،قلب من بزرگترمی‌شود و ذهن من پویاتر.

 

نویسنده: بیتا کیهانی

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *